نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب کرامات شهدا
چند سالی از این قضیه گذشت. انقلاب پیروز شد و در دوران جنگ مثل بقیه جوانان برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه شد.
کد خبر: ۴۵۱۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

شهید اوحانی بر می گردد تا وضع را تشریح کند و کاملی بر می گردد تا نتیجه را گزارش دهد که می بینند آقا مهدی با تواضعی عجیب، با کسی صحبت می کند و چشمانش خورشیدوار می درخشند
کد خبر: ۴۵۱۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۶

رفتم دم در، کیفش را روی دوشش انداخته بود و روی پله ها ایستاده بود.کمی آجیل توی کیفش گذاشتم. اشک در چشمانم حلقه زد
کد خبر: ۴۵۱۵۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶

واقعیت آن است که خود شهدا راه کار را به ما نشان می دهند و با عنایت و توجه ائمه معصومین موانع و مشکلات را از پیش روی ما بر می دارند.
کد خبر: ۴۵۱۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶

فردا هم که روز ولادت شما بزرگوار است، این مقر هم که به نام خود شماست. آقا! شما خودتان عنایتی کنید؛ عیدی به این بچه ها بدهید» ما از فردای آن روز، یعنی از چهارم شعبان تا نیمه شعبان، در واقع طی یازده روز پیکر پاک یازده شهید را پیدا کردیم.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵

لطف کنید و از خدا برایم شهادت را بخواهید. از این جمله علی تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس، در استثنایی ترین روز زندگی، بی نهایت سخت بود، سعی کردم طفره بروم اما علی قسم داد در این روز این دعا را در حقش کرده باشم. بنا چار قبول کردم.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴

گفتم:«از رنگ قرمز حنا خوشم نمی آید ». در جوابم گفت:« این موها و ریشها می خواهند با خون سرخ خضاب بسته شوند...» وقتی پیکر مطهر شهید را برایمان آورده بودند ریشش با خون خضاب شده بود.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳

خدایا یعنی هیچ کس نیست به داد من برسه من نمی خوام، بمیرم یک وقت دست غیبی آمد این دختر رو بیرون کشید و یک گوشه ای گذاشت، گفت خدایا این دست چی بوده از کجا آمد دراین تاریکی دیجور ظلمات دنیا و آمد و من را نجات داد صدای غریبی گفت دختر عمو این دست همان یک مشت استخوانی بود که دیشب آمد.
کد خبر: ۴۵۱۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲

این عکس انگار با من حرف میزند وقتی تو بحر آن رفتم قلبا به اسلام رو آوردم و مدتی است که هر پنج شنبه اینجا می آیم.
کد خبر: ۴۵۱۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱